تربیت، همواره از دغدغه های اصلی بشر بوده و هست؛ چرا که در زندگی فردی و اجتماعی آدمی، نقش بسزایی دارد. به این معنا که تمام واکنش های آدمی در گروی افکار اوست و افکار او حاصل تربیت او. از طرفی هنگامی که اشخاص در جهت صحیح، تربیت شوند قطعا جامعه نیز به جهت انسانی خود متمایل خواهد شد.
چه کسی می تواند ادعا کند که به درستی تربیت شده است؟ و یا اینکه بر اساس چه معیاری می تواند بگوید من رفتار درستی از خود بروز داده ام؟ چه قالبی وجود دارد تا ما روح و روان خود را به آن بسپاریم تا شخصیت ما را شکل دهد؟
چه کسی این قالب را برای ما تعیین می کند؟ کدام روانشناس، کدام فیلسوف قراراست اصول تربیتی را برای ما تعریف کرده و مشخص کند؟ هر گروه و مکتبی سعی کرده است با کمک گرفتن از عقل خویش و در حد توان خود تعریفی از تربیت را ارائه دهد. آنها هر کدام بایدها و نبایدهایی را مطرح کرده و بر باور خود پافشاری می کنند؛ ولی کلام کدام گروه صحیح است تا ما به آن ها اعتماد کرده و از آن سود ببریم؟ از کجا تشخیص دهیم که کدام یک بعد از مدتی به اشتباه خود پی نبرده و مجبور به عذر خواهی نمی شود؟
پاسخ این است که ما باید تنها به کسی اعتماد کنیم که ساختمان وجودی ما را مهندسی کرده است و از تمام رموز ما آگاه است. برای مثال یک دستگاه الکترونیکی را در نظر بگیرید که ساختار پیچیده ای دارد و مهندسی خبره، آنرا طراحی کرده و کتابچه راهنمایی نیز برای آن نوشته است. شما برای نصب و راه اندازی آن از شخص تجربی و ناآگاه کمک می گیرید؟یا به مهندس آن پناه برده و بر طبق کتابچه راهنما عمل می کنید؟ آیا به سراغ کسی می روید که تنها بخش سخت افزاری آن وسیله را می شناسد و از برنامه ریزی درونی آن، شناخت کافی را ندارد؟
پس تنها موجودی می تواند درباره یک سازه، تعریف درستی ارائه دهد که سازنده آن است و از تمام زوایای آن مطلع است. از این روست که ما به سراغ خداوند رفته ایم ؛ چرا که متخصص امور عالم است و کتابچه راهنمایی به نام قرآن را برایش تدوین کرده است. این در حالی است که مکاتب بشری بیشترین تمرکز خود را به جنبه جسمانی معطوف کرده اند و انسان را تنها از تولد تا مرگ معنا می کنند.