بهرام امیری شاعری به صلابت دالاهو
بهرام در زمستانی سرد و پر برف در سال ١٣٣٩ در کرمانشاه به جمع زحمتکشان این جهان اضافه شد.روزگار کودکی و دبستان چون تکه ابری در گذر باد به تندی سپری می شد
کودکی
بهرام بی آنکه مست بازیهای کودکانه و هیاهوی نوجوانی شوددر هوشیاری کم خرد انه خود در مدرسه و اجتماع آدمیان و در آن تنگنای حسرت و امید همواره چشم به آینده ای روشن و دور دوخته بود.
تحصیل
در دوران راهنمایی در کرمانشاه دبیری داشت با اندامی لاغر و چهره ای مهربان و نجیب و سبیلهایی پرپشت و در هم تنیده که همیشه زنگ انشا کتابی در دست داشت و در آن فرصت کم ، قصه کوتاهی سر کلاس میخواند. و مزه شیرینی یا تلخی آن قصه ها و قهرمانانش تا مدتها او را به خود مشغول میداشت.خدایش نگه دارد که این کار ش سبب دوستی و اشتیاق بیشتر او به کتاب گردید
علاقه به مطالعه ادبیات
بهرام بیشتر اوقات خود را در کنار درس و کار به مطالعه می گذراند.بر خلاف رشته تحصیلی اش در در دانشکده الکترونیک ومخابرات تهران شوق وافر به ادبیات ایران و جهان و متون کهن و نو سبب شد تا از خوان گسترده این موهبت عظما به هر فرصت اندکی از عطش نادانی خود را فرو نشاند و در این راستا گاهی قلمی بر کاغذ بکشد نخستین مجموعه شعر سپیدش در دو جلد به نام های خنجر قابیل و زخم هابیل به همت انتشارات ستاره جاوید در سال ١٣٩٨ به چاپ رسید